تخته سیاه



قطاری که نیم‌شبان نعره‌کشان از دِهِ ما می‌گذرد
آسمانِ مرا کوچک نمی‌کند
و جاده‌یی که از گُرده‌ی پُل می‌گذرد
آرزوی مرا با خود
به افق‌های دیگر نمی‌برد.

.

آدم‌ها و بوی‌ناکیِ دنیاهاشان
 یکسر
دوزخی‌ست در کتابی
که من آن را
              لغت‌به‌لغت
                          از بَر کرده‌ام
تا رازِ بلندِ انزوا را
                   دریابم ــ
رازِ عمیقِ چاه را
از ابتذالِ عطش.

.
حقیقتِ ناباور
چشمانِ بیداری کشیده را بازیافته است:
رؤیای دلپذیرِ زیستن
در خوابی پادرجای‌تر از مرگ،
از آن پیش‌تر که نومیدیِ انتظار
تلخ‌ترین سرودِ تهی‌دستی را باز خوانده باشد.

پ.ن:
نمیدونم.پاییزه؟زمستونه؟بهاره؟فقط میدونم تابستون نیست.

+

دریافت


مویه های نزولی!
.
بیدِ مجنون(:
.
تاخیرِ پنجاااااه دقیقه ای دکتر:/

.
دو پیرمرد کنار من*_*
(: هعی خدا.تا جوانن فک میکنن جوان میمانن.پیر نمیشن‌.قدر نمیدانن!!من  با ای همه دردم  روزی دوهزار بار خداروشکر میکنم!.)


.

 قرص **** شده ده تومن بدم؟

 بده از اونا بده خطش بریل  باشه؛اون نابیناس و داستان داره.
.

خانوم من پول همرام نیس . حالم بده! میشه یه انسولین بدین بعدا پولشو بیارم؟): نه اقا.نمیشه! واقعا نمیشه! هر کی بیاد بگه پول ندارم بهش بدیم! 

بفرمایین لطفا.:/

خانوم باور کنین فردا میارم پولشو.الان هیچی همرام نیست.دارم میمیرم

اقایه **** لطفا این اقا رو همراهی کنین:/!

.
فریاد های  یک بیمار روانی(.من با 127تماس میگیرم.).بعد 5ماه اومده نسخه قبلیشو میخواد ولی این دارو چون نسخه ایه خیلی فاصله افتاده میگن نمیدن بش:/اونم به زور میخواست): قشنگ معلوم بود مخش داره میترکه!
.
من:آقایه ***** شمایین؟
اقایی حدودا 45ساله در حال استعمال سیگار دم در داروخانه:
بله(یه لبخند ملیح)
-صداتون میزنن.نوبتتونه.
-(دستشو میاره جلو سیگارشو نشونم میده)این تمام شه میام . خیلی ممنون
-اها باشه.
(.آسم گرفته بود. وقتی رفت بیرون باز سیگار پشت سیگار‌‌)

پ.ن:

 همه شهر ریختن تو بیمارستانا):


هنوز نمیدانم عشق واقعی چیست؟به نظرم عشق فقط یک فریب است.برای سرگرم کردن روح ناآرام انسان .

هر کس با نگاه خود از عشق حرف میزند؛کشیش ها،آگهی هایه تبلیغاتی،نویسندگان و تمداران،و بقیه اقشار مردم.

من از این کلمه که در زبان همه میچرخد متنفرم

(دقیقا عین من:)).

سعی میکنم از این کلمه زیاد استفاده نکنم و به خودم بگویم، آنچه که جسم و قلبم را آشفته میکند نامش عشق است!

.

زندگی با پدرت تنها یک نتیجه برای من داشت و آن هم این که دانستم هیچ چیز به اندازه جذب دو موجود به طرف هم  نمیتواند آزادی را از آنها سلب کند؛ زیرا این باعث میشود که خود را فراموش کرده و همه حقوق و عزت نفس و ازادیمان را از دست بدهیم.

.

 و اینکه دانستم چون خودت را دوست نداری به دنبال کمبودهایت در دیگری هستی و یا شاید به دنبال راهی برای نجات از تنهایی و بی کسی

از نظر خیلی ها این ها همان عشق هستند، اما از نظر من عشق . .

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد

اوریانا فالاچی.


پ.ن:عنوان؟ منم نمیدونم چیه. 

نظر من فعلا! اینه هیچ وقت معنایه واقعیش بین آدما رخ نمیده.پس شاید هیچ وقت نفهمم چیه:)

پ.ن:

{نامه به کودکی که هرگز زاده نشد}

کتاب خوبیه . پیشنهاد میشود:)


:-|

سوز میاد
بازم دستام یخ کردن
از پنجره خیابونو نگاه میکنم
کلی برف باریده‌
میخوام به بقیه هم بگم 
ولی هم صدام اونقدر گرفته که برف گفتنم به سرفه تبدیل میشه،
و هم بقیه خودشون زودتر فهمیدن.
بازم مثه همیشه در اتاقو میبندم و با خودم  میشینیم تو اتاق
به خواب دیشب فکر میکنم :
من . شجریان پدر  و شجریان پسر ۰_۰ 
__

شکسپیر میگه:
در آن لحظه که به شدت احساس تنهایی میکنی مطمئن باش یکی برای دیدنت لحظه شماری میکند.
الکی میگه(:

__

و اینکه . دیگه میخوام درس بخونمدرس!!
دلیل زیاد داره یکی اینه که یه بهانه! باید پیدا کنم که 
احساس پوچی و بیهودگی نکنم ؛
چون تجربه نشون داده  تلاش کردن برای یک هدف این حسو تو خودش حل میکنه.
تلاشِ اسیدی

اتفاقاتی زیادی برام افتاده که انگار قبلا عینا اونا رو دیدم.
ولی  تا حالا یه کتاب برای من دژاوو نبوده بود تا:
مردی در تبعید ابدی!
هر ۳_۴ تا پاراگراف در میون برام خیلی آشناس. انگار توی گذشته خیلی دور همه اینا رو خوندم!

پ.ن:
دیشب کمپانی خواب سازی مغزم ی محصول جدید رو رونمایی کرد.
گرامافون_خواب! فقط دوساعت خوابیدم که فقط صدای این آهنگ رو میشنیدم:




+
دومین روز. الحمدلله به همه برنامم عمل کردم.و بسی مشعوف(:

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها